MUHAMMAD TOMAYER

ساخت وبلاگ
داریوش اقبالی توی این ساعت شوم توی این فصل کبود وسط تعزیه هیشکی نیست هیشکی نبود توی هیر و ویر این جشن جنجال سکوت کی صداتو برده میهن خشم آلود؟ خورشید تو کی برده و کی سایه تو آتیش زده؟ کی از پی این همه شب شب رفته و شب اومده مگه تو تقویم سکون ستاره تو چاه کیه سال روی شاخ چی و خندق سر راه کیه؟ بگو تو فال قهوه مون عجوزه بد خواه کیه؟ آفتاب لب بوم کی و عقرب روی ماه کیه؟ خورشید تو کی برده و کی سایه تو آتیش زده؟ کی از پی این همه شب شب رفته و شب اومده خونه از گریه MUHAMMAD TOMAYER...
ما را در سایت MUHAMMAD TOMAYER دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tomayer بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 17:17

اهل کاشانم روزگارم بد نیست. تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی. مادری دارم، بهتر از برگ درخت. دوستانی، بهتر از آب روان؛ و خدایی که در این نزدیکی است: لای این شب بوها، پای آن کاج بلند. روی آگاهی آب، روی قانون گیاه. من مسلمانم. قبله ام یک گل سرخ. جانمازم چشمه، مهرم نور. دشت سجاده من. من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم. در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف. سنگ از پشت نمازم پیداست: همه ذرات نمازم متبلور شده است. MUHAMMAD TOMAYER...
ما را در سایت MUHAMMAD TOMAYER دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tomayer بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 17:17

با همه چیز در آمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو که در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه دشوار خدایا کفر نمیگویم! خداوندا! اگر روزی‌ بشر گردی‌ ز حال بندگانت با خبر گردی‌ پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. خداوندا تو مسئولی. خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است، چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است MUHAMMAD TOMAYER...
ما را در سایت MUHAMMAD TOMAYER دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tomayer بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 17:17

آنکس که بداند و بخواهد که بداند خود را به بلندای سعادت برساند آنکس که بداند و بداند که بداند اسب شرف از گنبد گردون بجهاند آنکس که بداند و نداند که بداند با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند آنکس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به مقصد برساند آنکس که نداند و بخواهد که بداند جان و تن خود را ز جهالت برهاند آنکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند حضرت مولانا MUHAMMAD TOMAYER...
ما را در سایت MUHAMMAD TOMAYER دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tomayer بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 17:17

خواجه مگو که من منم من نه منم نه من منم گر تو تویی و من منم من نه منم نه من منم عا شق زار او منم بی دل و یا ر او منم با غ و بها ر او منم من نه منم نه من منم یار و نگار او منم غنچه و خار او منم بر سر دار او منم من نه منم نه من منم لاله عذار او منم چاره ی کار او منم حسن وجوار او منم من نه منم نه من منم باغ شدم زورد او داغ شدم زگرد او زاغ شدم ز درد او من نه منم نه من منم آب گذشت از سرم بخت برفت از برم ماه بریخت اخترم من نه منم نه من منم لاف زدم ز جام او گام MUHAMMAD TOMAYER...
ما را در سایت MUHAMMAD TOMAYER دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tomayer بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 17:17

این سخن از نوجوانی مانده است در خاطرم "عشق ِ پیری گر بجنبد، سر به رسوایی زند" هیـچ کس خِیـری نمی بینـد در عمر ِ خویشتن چون بخواهد مُهــر ِ ردّی بر شکیبـایــی زند چون دعای مادرم این بـود: "الهی پیــر شی" پیر شی مادر! و من همواره حیران می شدم زیر لب با خویش می گفتم دعای ی خیر ِ او حکمتی دارد ولی در دل پریشــان می شدم کم کمک وقتی رقم خورد عمرم از پنجاه سال تازه فهمیدم که مادر چیست منظورش از آن تا که پــی بُـردم به معنای ِ قشنگ ِ عاشقــی پخته شد در گوش ِ من، MUHAMMAD TOMAYER...
ما را در سایت MUHAMMAD TOMAYER دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tomayer بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 17:17

عمرک یا واحدا فی درجات الکمال قد نزل الهم بی یا سندی قم تعال چند از این قیل و قال عشق پرست و ببال تا تو بمانی چو عشق در دو جهان بی‌زوال یا فرجی مونسی یا قمر المجلس وجهک بدر تمام ریقک خمر حلال چند کشی بار هجر غصه و تیمار هجر خاصه که منقار هجر کند تو را پر و بال روحک بحر الوفا لونک لمع الصفا عمرک لو لا التقی قلت ایا ذا الجلال آه ز نفس فضول آه ز ضعف عقول آه ز یار ملول چند نماید ملال تطرب قلب الوری تسکرهم بالهوی تدرک ما لا یری انت لطیف الخیال آنک همی‌خوانمش MUHAMMAD TOMAYER...
ما را در سایت MUHAMMAD TOMAYER دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tomayer بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 17:17

از زمزمه دلتنگيم، از همهمه بيزاريم نه طاقت خاموشي، نه ميل سخن داريم آوار پريشاني‌ست، رو سوي چه بگريزيم؟ هنگامۀ حيراني‌ست، خود را به که بسپاريم؟ تشويش هزار «آيا»، وسواس هزار «اما»، کوريم و نمي‌بينيم، ورنه همه بيماريم دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ست امروز که صف در صف خشکيده و بي‌باريم دردا که هدر داديم آن ذات گرامي را تيغيم و نمي‌بريم، ابريم و نمي‌باريم ما خويش ندانستيم بيداريمان از خواب گفتند که بيداريد؟ گفتيم که بيداريم. MUHAMMAD TOMAYER...
ما را در سایت MUHAMMAD TOMAYER دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tomayer بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 17:17

دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم... دل ات را می بویند روزگار غریبی ست نازنین و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه میزنند عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد در این بن بست کج و پیچ سرما آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان میدارند به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی ست نازنین آن که بر در میکوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است نور را در پستوی خانه نهان باید کرد آنک قصابان اند بر گذرگاه ها مستقر با کنده و ساتوری خون آلود روزگار غریبی ست نازنین و تبسم را MUHAMMAD TOMAYER...
ما را در سایت MUHAMMAD TOMAYER دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tomayer بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 17:17

تلنگر می زند بر شیشه ها سرپنجه باران نسیم سرد می خندد به غوغای خیابانها دهان كوچه پر خون می شود از مشت خمپاره فشار درد می دوزد لبانش را به دندانها زمین گرم است از باران خون امروز زمین از اشك خون آلوده خورشید سیراب است ببین آن گوش از بُن كنده را در موج خون مادر كه همچون لاله از لالای نرم جوی در خواب است بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر كه باران بلا می باردت از آسمان بر سر در ماتم سرای خویش را بر هیچكس مگشا كه مهمانی بغیر از مرگ را بر در نخواهی دید بمان MUHAMMAD TOMAYER...
ما را در سایت MUHAMMAD TOMAYER دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tomayer بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 17:17